علاقهمندي ها
+
هو المحبوب دفترم رو به پايان بود..
وقت نقدش شده بود..
تن واضطراب؛ عجين باهم..
باورش کمي سخت بود..
دل من نگفته ها؛ بسيار..
نگاهم به داور بود..
همه چيز واقعيت داشت..
ناگهان بلند شدم ازخواب..
زل زدم به دفتر خويش..
داور نوشته بود:
فقط يه فرصت ديگر...!!
.
.
.
من.تو.خدا

Miss fatima
02/9/15

10 فرد دیگر
53 فرد دیگر
كيوان گيتي نژاد و
02/5/14
زاويه ديد خعيلي مهمه. خدايا زاويه ديد ما را طوري مقرر فرما که چون بندگان صلحت همه چيز را زيبا و درست ببينيم
چقدر زيبا است آنجا که آرزوهايت طعم تنهايي و عزلت بر دوش تو تحميل کرده اند بتواني راه مردانه شهيد شدن را از پي معروف و نهي از منکر از پي جهاد و در پي فتواي ولي حي و صالح و نايب في العرب و المکان مهدي موعود عج تقديم بيعت و جهاد اندر پي لطف زمانه به حرمت حکم جهاد حيدر حي سيد علي س فداي راه ولايت و حيدر حي و ثاني خداي عزوجل نمايي
+
[تلگرام]
آمده ام بيمارستان امشب مراقب پدرم باشم
باز خوردم به شيفت يه آقاي پرستار تنبل که دفعه قبل سرش موقع اذان صبح تا گردن تو گوشي بود و کج هم مي گرفت ديده نشه
چقدر فضاي بيمارستان سنگينه
براي شفاي همه بيماران و پدر بنده دعا بفرمائيد
*ابرار*
97/10/7
+
دختر با تمام اذيت هاش ، شيريني خاصي به آدم ميده :)
امام خميني خطاب به بنده خدايي که فقط دوتا پسر داشت ولي دختر نداشت : وقتي دختر نداشته باشي يعني طعم شيرين فرزند داشتن را نچشيدي...

هايدي
98/4/5
8 فرد دیگر
48 فرد دیگر
+
به نام خدا
چه سخت است زندگي ميان مارها
به جرم مسلماني مردن در افکارها
ببار اي باران از غربت مهدي ببار
بغض عالم گرفته از اين کردارها
عبدي

Miss fatima
97/11/17

+
حـواسمـان هـسـت؟
قُـرآن لـبِ طــاقـچـه هـايمــان خـاک مـيخـورد و مـــالب پـرتـگاه هاتـاب ميخوريـم!
عسل و سمفوني آغاز
97/11/4
زمزمه نسيم
97/8/10
+
·•???•·
عرضه ى دوست داشتن اگر نداريد
توانِ نگه داشتن اگر نداريد
خراب نكنيد احساسِ پاكِ آدمهايى كه بعد از شما
ميخواهند واقعاً عاشقى كنند
شما مى آييد
وعده اى ميدهيد
سرتان را مى اندازيد و مى رويد به ناكجا
آدمِ بعد از شما اما
بايد جان بكَنَد تا ثابت كند مثلِ شما و امثالِ شما نيست
عرضه ى دوست داشتن اگر نداريد،
خراب نكنيد همين اندك ريتمِ شيرينِ عاشقى را كه جريان دارد...
"علي قاضي نظام"

انديشه نگار
97/7/19
+
امروز 183 روز از سال 97 ميگذره و 183 روز باقي مونده، يعني وسط ترين روز ساله??
بهانه اي برا اينکه براي هم آرزوهاي خوب کنيم، اميدوارم تو باقي مونده سال بهترينها براتون رقم بخوره
freand
97/6/31
+
امروز نذري داشتيم
دوستم براي کوچولوها بيسکويت آورده بود
به ريحانه هم داده بودند
بيسکويت تشنه مي کنه
تو هير و وير
يادشون رفته بود به بچه آب بدن
هفت ماهشه
ناگهان دادش در آمد
و اشکهاششششش
بغلش کردک وليوان آب رو بردم نزديک لباش.....
و باز باورم نشد
چه طور ممکنه
با يک بچه......
غزل صداقت
97/6/30